فیلسوف الهی وفقیه نامی ملا محسن فیض کاشانی در شمار اعاظم فقها، حکما، مفسران، مصنفان و صاحبنظران اسلامی است. وی در همان عصر خویش چنین بوده و همه او را فقیهی نامدار وحکیم برجسته و محدثی پرکار و مفسری صاحب نظر میدانسته، و از لحاظ ملکات نفسانی و خصال معنوی، ودوری از تعلقات جسمانی وعوارض مادی، از مردان کم نظیر، و یکی از مفاخر جهان تشیع و عالم اسلامی شمرده اند. از آن موقع تاکنون نیز دانشمندان ما او را بدین اوصاف برجسته و کمالات شایسته و مراتب فضل و دانش شناخته و شناسانده اند.

او در عصری می زیسته است که شخصیتهای بزرگ علمی و اسلامی امثال علامه نامی ملا محمد تقی مجلسی اول وفرزند نابغهاش ملا محمدباقر علامه مجلسی دوم مولف ”بحار الانوار“ و آقا حسین محقق خونساری، و محقق سبزواری، صاحب ”ذخیره“ در فقه و ملا عبد الرزاق لاهیجی، شیخ الاسلام قم ملا محمدطاهر قمی و شیخ حر عاملی صاحب ”وسائل الشیعه“ و ملا صالح مازندرانی مولف ”شرح اصول کافی“ و ملا خلیل قزوینی و غیره که همه از فحول فقها و محدثین، یا حکما و مراجع شیعه بودند، در اصفهان و قم و خوانسارو مشهد وقزوین ودیگر شهرها وجود داشتند، مع الوصف”فیض“ جایگاه خود را در علم و فضل و انبوه تالیف و تصنیف حفظ کرد، و غیر از علامه مجلسی شهرت وی از همه بیشتر بود، و تا امروز نیز پایگاه او محفوظ مانده است.

خاندان فیض :

نامش محمد است ولی ”محسن“ خوانده میشود، لقب و تخلص شعریش نیز ”فیض“ بوده است. پدرش ” شاه مرتضی“ از علمای متنفذ و سرشناس و فضلی بسیار داشته است. برادرش نور الدین کاشانی هم از علمای اخباری و مولف کتاب ” مصفاه الاشباح“ در اخلاق و عجائب آفاق و شرح حال برادرش فیض، و پسر او محمد هادی شارح کتاب ” مفاتیح“ عمویش فیض، و برادر دیگرش ملا عبدالغفور، که مردی فقیه بوده، و فرزند او محمد مومن شاگرد فاضل عموی خود و مدرس مدرسه اشرف مازندران (بهشهر) همگی از مردان علم و فضیلت و رجال نامی خاندان او می باشند.

علم الهدی فرزند فیض نیز از دانشمندان بنام و شاگرد پدر و جد مادریش ملا صدرای شیرازی فیلسوف مشهور بوده، و خطی خوش داشته است. بسیاری از کتابهای پدرش را استنساخ کرده که از جمله ” محجه البیضاء“ در سه جلد طبع اسلامیه به خط زیبای اوست. علم الهدی، علاوه خود نیز دارای آثار گرانقدری در فقه وحدیث و اخلاق است. از همه مشهورتر ” معادن الحکم“ یا ” مکاتیب الائمه“ است که اخیرا در دو جلد انتشار یافته است. بدینگونه خاندان فیض قبل و بعد از وی ، یکی از خاندانهای بزرگ علمی شیعه بوده، که تا عصر ما بسیاری از مردان دانش و فضیلت از آن برخاسته اند.

اساتید فیض:

ملامحسین فیض پس از اتمام تحصیلات و فرا گرفتن مبانی علوم در قم به منظور استفاضه از محضر سید ماجدین سید هاشم بحرانی به شیراز رفت و به فرا گرفتن علوم نقلی پرداخت همچنین به منظور کسب فیض و استفادهی بیشتر در زمرهی تلامیذ دانشمند گرانقدر ملاصدرا درآمد و به فرا گرفتن فلسفه و علم معقول پرداخت و نیز از محضر علمایی چون شیخ سلیمان ماحوزی، ملامحمد طاهر قمی مولا صالح مازندارانی، شیخ بهایی و مولا خلیل قزوینی و شیخ محمد فرزند صاحب معالم خوشهچینی کرد و سرانجام با کسب اجازه روایت از این بزرگواران صاحب کسوت شد.

مراتب علمی فیض :

محمد محسن فیض کاشانی دانشمند بلند آوازه اواخر عصر صفوی، و نویسنده متفکر و حکیم فقیه محدث مشهور قرن یازدهم هجری، در شهر مذهبی قم نشو و نما یافت. در همانجا مقدمات علوم را آموخت، و چون از ورود محدث بزرگوار سید ماجد بحرینی به شیراز آگاه شد، برای فرا گرفتن علم حدیث از محضر او، روانه شیراز گردید، و درحلقه درس آن سید عالیقدر به تکمیل علوم شرعی همت گماشت.

فیض علاوه در شیراز نزد فیلسوف بزرگ و حکیم مشهور” صدر الدین شیرازی“ یا ” صدر المتالهین“ معروف به ” ملا صدرا“ علوم عقلی را فرا گرفت، و به افتخار دامادی او نائل گردید.

گذشته از این دو بزرگوار”فیض“ در خدمت نابغه نامی شیخ بهاء الدین عاملی ( شیخ بهائی) ملا خلیل قزوینی ، شیخ محمد عاملی فرزند صاحب ” معالم“ و نوه شهید دوم، و ملا صالح مازندرانی که همه از اعاظم فقها ودانشمندان شیعه بودند شرایط شاگردی بعمل آورد، و از آنان به دریافت اجازات علمی افتخار یافت.

فیض در سایه هوش سرشار و نبوغ زاید الوصف واستعداد خدادادش در علوم و فنون عقلی و نقلی، و اصول و فروع مبانی شرعی به مقام عالی رسید، و در همه آنها مهارت کامل بهم رسانید.سپس به وطن خویش ”کاشان“ مراجعت نمود، و به درس و بحث و تالیف و تصنیف علوم و فنونی که اندوخته بود یعنی فلسفه و کلام و حدیث وتفسیر و شعر و ادب اشتغال ورزید.

به گفته دانشمند گرانمایه سید محمد باقر خوانساری درکتاب پر ارزش ” روضات الجنات“ فیض در مراتب معرفت و اخلاق و تطبیق ظواهر به بواطن، با ذوق وسلیقه خود، مانند ” غزالی“ بوده، وبسیاری از تصنیفات خودرا به روش او نوشته است.

شاگردان فیض:

فیض در طول زندگی خویش شاگردان متعددی داشته که گروهی از آنان، خود از علما و دانشمندان بزرگ ایران محسوب میشوند و از آن دست میتوان مولا ابوالحسن شریف فتونی عاملی اصفهانی مولف تفیسر مرآت الانوار و علامه مجلسی صاحب بحارالانوار و سید نعمت اله جزایری مولف انوارالنعمانیه را نامبرد که از او اجازه روایت داشتهاند.

افکار فیض:

افکار فیض را میتوان در چند موضوع کلی خلاصه کرد که پایه و بنیان تمامی آرا و عقاید اوست:

1- او مانند گروه کثیری از دانشمندان با طایفه اصولیان مخالفت میورزیده و خود اخباری بوده است تا حدی که مورد حملهی برخی از علما و فقها منجمله شیخ احمد احسایی که او را اخباری صرف میدانست واقع شد.
2- در فلسفه و کلام آراء فیض منطبق و موافق با عقاید استادش ملاصدر است، به همین جهت میتوان فیض را یکی از فلاسفه بزرگ و صاحب نظر اسلامی دانست.
3- براساس پیروی از عقاید ملاصدرا و تاثر از فلسفه اشراق، فیض به عرفان و مقدمات تصوف توجه خاص مبذول داشته ولی در عین حال از رعایت اصول دین و اجرای فرامین مذهبی غافل نبوده و در همه حال به توصیهی زهد و تقوا و دل کندن از دنیای فانی و پرداختن به اموری که موجب رستگاری در سرای باقی است دسته یازیده، به همین لحاظ میتوان فیض را از جمله زهاد و پرهیزگاران بیرنگ و ریا محسوب و عقاید و آرا او را مخالف معتقدات بسیاری از متصوفه زمانش به شمار آورد.

فیض و فیاض:

چنانکه گفتیم فیض داماد ” صدر المتالهین شیرازی“ معروف به ” ملا صدرا“ فیلسوف عالیمقام نامدار است که اثر گرانقدر وی ” اسفار اربعه“ در حکمت وفلسفه بی نیاز از هر گونه توصیف میباشد.

ملا عبد الرزاق لاهیجی دانشمند و فیلسوف نامی نیز مانند فیض داماد ملا صدرا بوده وبه ”فیاض“ شهرت داشته است.

مرحوم سید محمدباقر خوانساری در” روضات الجنات“ ضمن شرح حال ” فیاض“ مینویسد: لقب ” فیض“ و ” فیاض“ را صدر الدین شیرازی شخصا به دوشاگرد و دو داماد دانشمند خود داد که تخلص شعری هر دو نیز بوده است.

سپس از دانشمند نامور میرزا عبد الله اصفهانی مولف ” ریاض العلماء“ نقل میکند که:

زن فیض به پدر شکایت نمود: لقب ” فیض“ که لقب شوهر من است و مصدر می باشد، و دلالتی مثل "فیاض" ندارد.
ملا صدرا به دخترش فرمود: غم مخور که لقب شوهر توچون مصدر است ، اصل فیض و حقیقت آن میباشد.فیض مطلق است و نیازی به قید ندارد.

”فیاض“ نیز مانند” فیض“ شاعر بوده( بعلاوه مقام عالی علمی که داشته) دیوان او هم چاپ شده است.

مولف ” روضات“ ذیل شرح حال فیض نیز ضمن اشاره به این موضوع و اینکه فیض و فیاض هر دو شاگرد و داماد ملا صدرا حکیم مشهور بوده اند، می نویسد: فیض این اشعار را ضمن نامه ای برای عبدالرزاق لاهیجی( که گویا در قم میقیم بوده است) نوشت و ارسال داشت:

قلم گرفتم و گفتم مگر دعا بنویسم

تحیتی بسوی یار بی وفا بنویسم

ز شکوه بانگ بر آمد مرا نویس

دلم گفت به هیچ نامه نگنجی تو را کجا بنویسم

دعا و شکوه بهم در نزاع و من متحیر

کدام را ننویسم کدام را بنویسم

اگر سر گله و شکوه واکنم ز تو هیهات

دگر چها به لب آرم، دگر چها بنویسم

مداد بحر و بیاض زمین وفا ننماید

گهی که نامه به سوی تو بی وفا بنویسم

نه بحرماند و نه بر نه خشک ماند ونه تر

اگر شکایت دل به مدعا بنویسم

چو بر ذکای تو ام هست اعتماد

هیچ نگویم ز مدعا نزنم دم همین دعا بنویسم

نمی شود که شکایت ز دست تو نکند

فیض شکایتی به لب آرم ولی دعا بنویسم


فیاض نیز پاسخ باجناق دانشمند خود را بدینگونه داد:


اگر که شکوه کنی و گر دعا بنویسی

که هر چه تو بنویسی به مدعا بنویسی

چه شکوه تو، به است از هر چه بجز تست

چه حاجتست که زحمت کشی دعا بنویسی

تو گر شمائل خوبی رقم کنی نتوانی

که هم کرشمه نگاری وهم دعا بنویسی

کتاب درد دلم مشکل است مشکل مشکل

اگر تو گوش کنی تا بر او چها بنویسی

از آن بمن بنویسی تو نکته ای که مبادا

خدا نخواسته درد مرا دوا بنویسی

مروتی که نداری عجب ز خویش نداری

که خون بریزی و آنگاه خونبها بنویسی

امید هست که تحریک گوشه چشمی کند

اشاره که از بهر من شفا بنویسی

تو را که شیوه اخلاصم از قدیم عیان است

بغیر شکوه بیجا به من چرا بنویسی

قبول کرده ام ای دوست حرفها که نگفتم

مگر تو هم خط بطلان بما مضی بنویسی

عجب ز طالع فیاض نا امید، ندارم

که در کتابت دشنام او دعا بنویسی


روحیات فیض:


فیض دانشمندی پرکار و مردی گوشه گیر بوده و از آمیزش با خلق پرهیز داشته است. اگر چنین نبود نمی توانست آنهمه سرگرم عبادت و مطالعه باشد و دویست جلد کتاب در رشته های گوناگون بنویسد و از جمله فقط در فنون شعر پنچ دیوان داشته باشد. او در دیوان می گوید:


بجز کتاب انیسی دلم نمی خواهد

زهی انیس و زهی خامشی زهی صحت

اگر اجل دهدم مهلت و خدا توفیق

من و خدا و کتابی و گوشه خلوت

هزار شکر که کاری بخلق نیست

مرا خدا پسند بود فیض را زهی همت


انزوا طلبی فیض مانع از این نبوده است که اعمال اجتماعی اسلامی و مراسم مذهبی و شعائر دینی از قبیل نماز جمعه و جماعت و نماز عیدها با مردم از وی فوت شود. او از اینکه بعضی از فضلا اجتماعات اسلامی را رها ساخته و ترک جمعه و جماعت کرده وباعث شده بودند مردم در انجام فرایض دینی و مراسم مذهبی کاهلی و سستی نشان دهند واز راه و رسم دینی رمیده گردند متاثر است، آنها را نمی بخشد، بلکه سخت نکوهش میکند. در ” شوق مهدی“ می گوید:


گمرهان فضلا ترک جماعت کردند

تا رمیدند ز رسم وره دین عامی چند

جمعه و عید و مصلا همه را دربستند

رهزن عام فریبی بد خوش نامی چند


گوشه گیری او و دوری از خلق و اشتغال دائم به کار مطالعه وتالیف و تصنیف وفکر درباره مبدا و معاد و بی اعتباری سراب دنیا برای او حالت ثانوی شده بود. در ”شوق مهدی“ می گوید:


نه همدمی نه رفیقی نه مژده وصلی بنال فیض که جز ناله نیست دمسازم


در عین حال فیض مردی زنده دل و دانشمندی باحال و از جذبه خاصی برخوردار بوده است.


رو سوره یوسف خوان تا بشنوی از قرآن حقست حدیث عشق افسانه چرا باشد؟


شور و جذبه وجد وحال او که در اکثر ابیات غزلیاتش دیده می شود او را پای بند به دنیا نکرده و از علم بعد از مرگ و بیوفائی دنیا منصرف نساخته بود. بلکه با همه شور وشوق وجذبه و عشق ا زدنیا و اهل دنیا وحشت داشته است.


مسلمانان ره عقبی کدامست دلم از وحشت دنیا گرفتست


فیض در اواخر عمر که خسته وناتوان شده بود فقط یک آرزو داشت و آن فیض زیارت امام غائب بود که اینهمه در فراق او می سوخت و می ساخت.

اماما در فراقت شد هزاران رخنه در دینم

بیا یک بار دیگر کن ز نو اسلام تلقینم

به آن مستظهرم جانا که دل ماوای تو گردد

مرا روزی مباد آندم که بی یاد تو بنشینم

شب رحلت هم از بستر روم تا قصر حور العین

اگر در صبح جان دادن تو باشی شمع بالینم

از آن ترسم من بیدل که پیش از روز وصل تو

به تلخی ناگهان از تن بر آید جان شیرینم

هر چند پیر و خسته